سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ۱۲:۴۳
۰
گفت و گوی خواندنی پهره با آزاده ایرانشهری با بیش از ۳۰ ماه اسارت،

همه فکر می کردند مفقود الاثرم/به همسر وفادارم بدهکارم

حسن رضا جهانگیری؛ جانباز و آزاده هشت سال دفاع مقدس از روزهای تلخ و شیرین اسارتش می گوید.
همه فکر می کردند مفقود الاثرم/به همسر وفادارم بدهکارم
همه فکر می کردند مفقود الاثرم/به همسر وفادارم بدهکارم
به گزارش پهره؛ 26 مرداد یادآور سالهای رشادت و پایداری مردانی است که با صبر و اراده پولادین در جبهه دیگری از هشت سال دفاع مقدس مبارزه و جهاد کردند.
جبهه اسرای هشت سال دفاع مقدس بعد از اسارت رنگ و بوی دیگری داشت؛ چرا که در این جبهه دشمن بسیار بی رحمانه تر قصد تلافی ناموفقیت های خود را از رزمندگان در بند خود داشت و در این مسیر از کوچکترین موقعیت ها برای آزار و شکنجه روحی و جسمی این عزیزان فروگذار نبود.
به پاس مقاومت مردان خمینی کبیر(ره) این روز از تقویم تاریخ ایران اسلامی را به نام روز بازگشت غرور آفرین اسرا و آزادگان نامگذاری کردند که به این بهانه گفت و گویی شیرین و خواندنی را با یکی از مردان مقاوم آن روزها تنظیم کرده ایم که در ادامه می خوانید.
 
آزاده ای که پایش را از دست داد
حسن رضا جهانگیری جانباز و آزاده شهرستان ایرانشهر؛ رزمنده اعزامی سال 65 می باشد که بعد از یک سال در منطقه عملیاتی غرب کشور در عملیات امام مهدی (عج) بعد از انفجار مین و از دست دادن پای راست؛ به اسارت دشمن بعث درآمده است.
او که حالا سابقه 30 ماه و هفت روز اسارت را در کارنامه درخشان خود دارد در ادامه می گوید: در ابتدای اسارت به عنوان اسرای مفقود؛ هیچ کس از سرنوشت من و سایر همرزمانم در آن عملیات مطلع نبودند.
 
تا شش ماه از درمان خبری نبود
سرباز های بعث عراق در کمال بی رحمی و جسارت با اسرا برخورد می کردند به طوریکه علی رغم خون ریزی ها و جراحاتی که در بدنمان وجود داشت؛ تا شش ماه هیچ خبری از پانسمان و درمان نبود.
وی می گوید: آسایشگاهی که اسرای بند ما در آن حضور داشت؛ فضای بسته ای به ابعاد 20 متر طول و 10 متر عرض برای تعداد 150 نفر بود که به سختی امکان نفس کشیدن و دراز کشیدن در آن فضا فراهم می شد.
همچنین جهانگیری به لحظه ورود خود به کشور اشاره می کند و می گوید: به خاطر دارم سال 69 زمانی که در مرز خسروی از اتوبوس های اردوگاههای عراقی ما را به اتوبوس های کشور عزیزمان ایران منتقل کردند؛ اصلا برایمان قابل باور نبود و همه در بهت و تعجب بودیم.
 
فضای کشور تغییر کرده بود؛ دیگر امام در بین ما نبود
زمانی که ما به کشور بازگشتیم دیگر خبری از جنگ نبود و فضای کشور و مردم به کلی تغییر کرده بود از همین رو یک روحانی در هر اتوبوس؛ اسرا را با فضا، دیدگاه و شخصیت ها و مسئولین کشور آشنا می کرد.
او می گوید: لحظه ورود به خاک ایران دلمان به واسطه فقدان امام خمینی (ره) بسیار آزرده بود؛ اما به شکرانه این مقاومت هشت ساله و موفقیت هایی که هر یک از رزمندگان به نوعی با شهادت، جانبازی، اسارت و غیره از خود به یادگار گذاشته و مانع پیش روی دشمن به کشور شده بودند بسیار خوشحال بودیم از همین رو در زمان ورود به خاک ایران؛ ناخودآگاه برای سجده شکر به زمین می افتادیم.
 
بدهکار همسر وفادارم هستم
جهانگیری در خصوص ازدواج و پیوستنش به جمع خانواده چشم انتظار خود می گوید: قبل از اعزام به جبهه جوانی سالم بودم که تازه یک ماه از عقد بین من و همسرم می گذشت؛ اما حالا بعد از بازگشت از اسارت دیگر از پای راستم خبری نبود؛ اما با این حال همسرم عاشقانه در کنارم ماند و با وفاداریش من را بدهکار خود کرد.
 
ولایت پذیری رمز پیروزی ایران
جانباز سی درصد شهرستان ایرانشهر امروز سه فرزند دختر دارد و با ابراز خرسندی از تدین و تحصیلات فرزندانش در ادامه به ما می گوید: دوست دارم همه بدانند که رمز پیروزی و مقاومت ما چه در جبهه نبرد و چه در زمان اسارت؛ تنها دلگرمی و ولایت پذیری از فرمان های رهبر کبیر انقلاب بود و امروز هم این پیروزی تنها با به ولایت پذیری و پشتیبانی از فرمان مقام معظم رهبری محقق خواهد شد و بس.
انتهای پیام/3339/8533
کد مطلب: 2174
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *