دوشنبه ۱۲ تير ۱۳۹۶ ۰۹:۳۵
۰
شهید امنيت پرواز رضا اكبری مقدم؛

هيچ‌وقت نمی‌توانيم آمريكايی‌ها را ببخشيم

«رضا اكبری مقدم» 12 تيرماه سال 1367 جوانی 23 ساله بود كه بنا بر شغلش (فرمانده ارشد امنيت پرواز) سوار هواپيمای ايرباس پرواز شماره 655 ايران اير شد.
هيچ‌وقت نمی‌توانيم آمريكايی‌ها را ببخشيم
هيچ‌وقت نمی‌توانيم آمريكايی‌ها را ببخشيم
«رضا اكبری مقدم» 12 تيرماه سال 1367 جواني 23 ساله بود كه بنا بر شغلش (فرمانده ارشد امنيت پرواز) سوار هواپيمای ايرباس پرواز شماره 655 ايران اير شد. همسر 19 ساله‌اش به همراه دو فرزند پسرشان در خانه منتظر بازگشت او از مأموريت بودند اما رضا ديگر هرگز به خانه بازنگشت.
هواپيمای حامل او و حدود 290 مسافر ديگر به وسيله موشک پرتاب شده از سوی ناو وينسنس آمريكايی مورد اصابت قرار گرفت و منهدم شد. همسر شهيد در گفت‌وگویی به تابستان گرم سال 67 سفر كرده و به مرور خاطراتش از 12 تير و حادثه تلخ سقوط هواپيما پرداخته است كه در ادامه می‌خوانيد. 
با توجه به اينكه شهيد اكبری مقدم شغلش امنيت پرواز بود آيا پيش‌بينی می‌كرد يک روز چنين اتفاقی برايش بيفتد؟
با توجه به شغل خطيرش می‌دانستم كه بيرون رفتنش از خانه دست خودش است و برگشتش با خدا اما خودش و ما شرايط كاری‌‌اش را پذيرفته بوديم. شغلش چنين موارد و حوادثی را ايجاب می‌كرد و اصلاً مشخص نبود كه ممكن است چه اتفاقاتی پيش‌رويش باشد. ما سال 62 ازدواج كرديم و دو فرزند پسر داشتيم و هيچ‌كس دوست ندارد عزيزش از پيشش برود ولی قبل از اينكه من با آقا رضا ازدواج كنم ايشان به عنوان رزمنده در جبهه‌ها حضور داشت و شخص فعالی بود. من و خانواده‌‌اش شرايط كاری و شغلی‌اش را پذيرفته بوديم و هر لحظه امكان هر حادثه‌ای را می‌داديم ولي اصلا توقع نداشتيم اين اتفاق به دست آمريكايی‌ها رقم بخورد. كسانی كه كيلومترها دورتر از كشورشان موجب سقوط هواپيمايی در آب‌های خودش شده بودند و اين برای ما ضربه سهمگين و هولناكی بود. 
12تير 67 از چه طريقی متوجه اين حادثه شديد؟
چون آن زمان بچه‌ها كوچک بودند من بيشتر سرگرم آنها می‌شدم. خانواده‌ آقا رضا از طريق تلويزيون و راديو متوجه اين حادثه شده بودند. البته من آن روز از اينكه هيچ خبر و تماسی از ايشان نداشتم نگران شده بودم و هنگامی كه با برادرشان صحبت كردم به من گفتند كه پروازشان تأخير داشته و دليل تماس نگرفتن و بی‌خبری‌شان همين موضوع است. ديگر به مرور زمان واقعيت را به من گفتند و فهميدم كه هواپيمای حامل همسرم در خليج فارس سقوط كرده است. 
وقتی با خبر مواجه شديد چه حس و حالی داشتيد؟
ديگر حساب كنيد كسی كه خبر از دست دادن عزيزش را می‌شنود چه احساسی پيدا می‌كند. چون خيلی ناگهانی رقم خورد مواجهه با آن خيلی برايم سخت بود. 
ايشان تا قبل از شهادت درباره شهيد شدن و فلسفه آن با شما صحبت كرده بود؟ 
آقا رضا هميشه می‌گفت من آخر شهيد خواهم شد. يک بار هم اين موضوع را در خواب ديده بود كه شهيد می‌شود ولی توسط تير و گلوله مستقيم شهيد نمی‌شود. چند‌بار درباره اين خوابش با من صحبت كرده بود و آمادگی شهيد‌شدن را داشت. ايشان از زمان تحصيل در جبهه‌ها بود و فعاليت داشت و به نظرم به چيزی كه دوست داشت و لايقش بود رسيد.
شهيد روی چه مواردی تأكيد و چه توصيه‌هايی به شما و ديگران داشتند؟
شهيد اكبری مقدم خيلی روی تربيت و ايمان بچه‌هايمان تأكيد داشت. روي رزق حلال و احترام به پدر و مادر خيلی تأكيد مي‌‌كرد. به خانواده و بزرگ‌ترها خيلی احترام می‌گذاشت. خودشان از خانواده مقيدی بودند و مسائل اعتقادی برايشان در اولويت بود. دوست داشت فرزندانش را طوری تربيت كند كه افتخار خودش و مملكتش باشد. روی اين موارد بيشتر از هر چيز ديگری تأكيد داشت و من بيشتر از زبا‌نش می‌شنيدم. 
شهيد از لحاظ ويژگي‌هايی شخصيتی چطور انسانی بود؟
من كه نبايد از ايشان تعريف كنم ولي همه دوستانش كه تعريف می‌كردند از خوبی‌هايش می‌گفتند و از ايشان راضی بودند. خانواده خودم می‌گفتند انگار كسي از وجود خودمان كم شد و حالا حساب كنيد خانواده خودش چه‌حالی داشتند. همه بستگان دور و نزديک از شهادت ايشان متأثر شده بودند. هميشه خنده‌رو و مهربان بود و در خانواده‌اش رسم بر اين بود كه ايشان و دو برادر ديگرشان احترام زيادی به پدر و مادر و بزرگ‌ترها بگذارند، به همين خاطر همه خوبی‌هايش در ذهنشان مانده بود. 
هيچ وقت نمی‌توانيم آمريكايی‌ها را ببخشيم
شما مشكلی از بابت شهادت و نبود ايشان نداشتيد؟ 
آن دوران من شغل همسرم را پذيرفته بودم و قبل از ازدواج تمام اين موارد مطرح شده بود. من هم با جان و دل اين موارد را قبول كرده بودم و شهادتش برای من افتخار بزرگی بود. من با تعهد به شهيد، فرزندان و زندگی‌مان توانستم اين مسير را ادامه دهم. همچنين توكل به خدا و ايمان خيلی برای ادامه زندگی كمكم كردند. حضور معنوی شهيد هم در تمام اين سال‌ها قوت قلبم بود. اگر تا اينجا توانستم سختی‌ها را تحمل كنم و بچه‌ها را بزرگ كنم فقط به خاطر كمک خدا و حس حضور شهيد بوده است. بارها به خوابم آمد و گفت نگرانم نباشيد و من لحظه لحظه در كنارتان هستم. حضوری كه در تمام اين سال‌ها كمرنگ كه نشد بلكه بيشتر هم شد. 
شرايط آن زمان تا چه اندازه تعهد، خودساخته شدن و در هضم و حل مشكلات كمک‌تان كرد؟
آن زمان همه چيز با امروز فرق می‌كرد و زندگی‌ها و احساس‌ها خيلی متفاوت با اين‌روزهايمان بود. مردم دنبال تجملات نبودند و دنبال يک زندگی معنوی، آرام و بدون دغدغه بودند و همين باعث می‌شد مسير زندگی‌شان را خيلی راحت طی كنند. من فكر می‌كنم تجملاتی شدن زندگيیها آدم‌ها را از يكسری مسائل دور می‌كند. آن زمان آدم‌ها و دل‌ها خيلی صاف‌تر بود. 
با توجه به اينكه ناو آمريكايی هواپيمای شماره 655 ايران اير را مورد هدف قرار داده بود و موجب سقوطش شده بود شما چه احساس و نظری نسبت به اين موضوع داشتيد؟
ما از اين جهت ناراحت بوديم كه آنها هزاران كيلومتر آن طرف‌تر از مرز‌های خودشان آمده و به يک هواپيماي مسافربری شليك كرده بودند. هر چند اين حادثه نشان ميیداد آمريكايی‌ها چقدر از ايرانی‌ها عصبانی هستند و از هر طريقی می‌خواهند اين عصبانيت را خالی كنند. آنها با اين كارهايشان عصبانيت‌شان را نشان می‌دادند. تمام اين كارها از همان زمان نفرت و بيزاری ما را از آمريكايی‌ها بيشتر كرد. همسر جوان من به ناجوانمردانه‌ترين شكل به وسيله آمريكايی‌ها به شهادت رسيد و مسبب اصلي اين اتفاق آنها بودند. آنها حتي حاضر به عذرخواهی هم نبودند و دولت وقت برای احقاق حق جانباختگان پيگير مسائل حقوقی حادثه شد و نگذاشت خون اين عزيزان ناديده گرفته شود. 
فرزندانتان وقتي فهميدند مسبب اصلي شهادت پدرشان آمريكاييیها بودند چه واكنشی نشان دادند؟
پسرانم آن زمان سن كمی داشتند و خاطره زيادی از پدر نداشتند. بعدها كه بزرگ‌تر شدند و از جوانب مختلف حادثه آگاهی پيدا كردند با اينكه از كار آمريكايی‌ها نفرت پيدا كردند ولی به وجود پدرشان و اينكه ايشان در آن هواپيما به شهادت رسيده‌ بود افتخار كردند. تنفر فرزندانم از آمريكايی‌ها كه هميشه همراهشان است ولی آمريكايی‌ها هم بايد ناراحت باشند كه اينگونه خشم‌شان را روی مردم غيرنظامی پياده می‌كردند. 
آمريكايی‌ها چون دست‌شان به جايی نمی‌رسيد ميیخواستند عقده خودشان را خالی كنند. بعد از شهادت هم باز آنها ناراحت بودند نه ما. ما به شهادت عزيزمان افتخار می‌كرديم و برای همه اين شهادت افتخار بزرگی بود. از اينكه همسرم راه خودش را رفت و واقعاً اين مسير را دوست داشت به نوعی خوشحال بوديم. چون به چيزی كه ميیخواست و لياقتش را داشت، رسيد. من چيزی كه از همسرم خاطرم هست برای بچه‌ها می‌گفتم و بچه‌ها هم به عنوان يک الگو، افتخار و درس زندگی، ويژگی‌های اخلاقی پدرشان را سرلوحه عملشان قرار دادند. خدا را شكر امروز بچه‌های مومن و خوبی هستند و به همان جايگاهی رسيدند كه مدنظر پدرشان بود. من كه نتوانستم جايگاه پدر را برايشان پر كنم ولي در كنارشان بودم و تا جايی كه می‌توانستم سعی كردم اين خلأ را پر كنم. با اين‌حال من هر كاری هم كه می‌كردم بچه‌ها خلأ نبود پدر را حس می‌كردند. 
شما آن زمان يک جوان 19 ساله با دو فرزند كوچک بوديد. بعد از شهادت ايشان زندگی‌تان چقدر دچار تغيير و تحول شد؟
شما تجسم كنيد يك زن جوان با دو بچه در آن سال‌های سخت پس از جنگ چكار خواهد كرد؟! فقط بايد بگويم خدا كمک كرد و من هميشه احساس كردم ايشان كنارم است. در تمام اين سال‌ها هميشه حضورش را حس می‌كردم و الان هم اين حضور را حس می‌كنم. در حال‌حاضر هم اگر حرفی داشته باشم با شهيد صحبت و درد دل می‌كنم. هيچ وقت فكر نكردم آقا رضا در منزل حضور ندارد. 
پيكر شهيد پيدا شد؟
بله. پيكرش آسيب ديده بود ولی اعضاي بدنش در ظاهر سالم بود. هر چند فشار زيادی كه هنگام سقوط تحمل كرده بود از داخل به بدنش آسيب زيادی وارد كرده بود. 
شما با خانواده بازماندگان ارتباط داشته و صحبت كرده‌ايد؟
ما سالي يک بار در مراسم شهدا حضور پيدا می‌كرديم و هم را می‌ديديم. آنها هم همانند ما از آمريكايی‌ها نفرت داشتند. البته حس افتخار را هم همه خانواده شهدا داشتند. ما كه افتخار ميیكرديم شهيد اكبری مقدم به هدفش رسيد. شهيد عاشق خدمت و حراست از خاک و ناموسش بود و به آرزويش هم رسيد و سرشكستگی‌اش برای آمريكايی‌ها و عواملی كه اين كار را انجام دادند، ماند. آمريكايی‌ها با اين كار نشان دادند چقدر ضعيف هستند. ضعيفی خودشان را با شهادت يكسری انسان بی‌گناه كه در هواپيما نشسته بودند نشان دادند. آمريكايی‌ها با اين كارشان فقط خودشان را محكوم كردند وگرنه همسر من يا افراد ديگری كه در هواپيما حضور داشتند به نوعی عاقبت بخير شدند. 
پس از اين حادثه به فرمانده‌ای كه دستور حمله به هواپيما را داده بود مدال شجاعت دادند. اين موضوع باعث نفرت و ناراحتی شما نشد؟
مگر می‌شود آدم از شنيدن اين خبر دچار نفرت و ناراحتی نشود؟! آنها وقتي خودشان به خودشان مدال دادند مثل اين بود وقتي كسی كاری را انجام ‌دهد و كسی تشويقش نكند و برای سرپوش گذاشتن روی كارش خودش را تشويق كند. آنها مسبب شهادت اين همه آدم بی‌گناه و يتيم شدن اين همه فرزند شده بودند و اين گناه كمی نبود. 
شما توانستيد مسببان اين حادثه را ببخشيد؟
هيچ‌وقت! هيچ‌وقت نمی‌توانيم آنها را ببخشيم. سختی‌هايي كه در تمام اين سال‌ها ما و فرزندانمان كشيديم را هيچ‌وقت نمی‌توانيم فراموش كنيم. پدر و مادر شهيد بعد از سقوط هواپيما آسيب‌های زيادي ديدند و مريض شدند. نمی‌دانم تقاص دل اين پدر و مادرها و خون‌هايي كه ريخته شد را چطور می‌خواهند پس دهند؟! تاريخ ثبت كرد سقوط هواپيمای 655 ايران اير چه حادثه دردناكی بود. همه مسافران بچه و جوان غيرنظامي بودند و هزاران اميد و آرزو داشتند. افراد زيادی به ويژه پدر و مادرها بعد از اين حادثه آسيب‌های زيادی ديدند و شهادت هر نفر زندگی دهها نفر ديگر را تحت‌الشعاع قرار داد.
کد مطلب: 5348
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *