پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۲۰
۱
خاطرات زمان جنگ؛

ایستگاه‌های صلواتی‌مان را در عمق خاک عراق برپا می‌کردیم

دایر کردن ایستگاه‌های صلواتی، زندگی چندین ماهه در کوهستان‌های شمال عراق، انجام عملیات در عمق 200 کیلومتری خاک دشمن و بسیاری از موارد شگفت‌انگیز دیگر از جمله شاهکارهای رزمندگان رمضان بود.
ایستگاه‌های صلواتی‌مان را در عمق خاک عراق برپا می‌کردیم
ایستگاه‌های صلواتی‌مان را در عمق خاک عراق برپا می‌کردیم
به گزارش پهره؛ شاید امروز دایر کردن ایستگاه صلواتی در عمق خاک عراق آن هم زمانی که صدام و حزب بعث در اوج قدرت بودند، امر محالی به نظر برسد اما همین تصور سخت، روزگاری نه چندان دور به همت رزمندگان قرارگاه رمضان در مناطق کردنشین شمال عراق عملی شده بود. در واقع دایر کردن ایستگاه‌های صلواتی، زندگی چندین ماهه در کوهستان‌های شمال عراق، انجام عملیات در عمق 200 کیلومتری خاک دشمن و بسیاری از موارد شگفت‌انگیز دیگر از جمله شاهکارهای رزمندگان رمضان بود که معلوم نیست چرا در تاریخ دفاع مقدس کمتر به آن پرداخته می‌شود. در حالی که روزهای مردادماه شاهد بیشترین عملیات برون‌مرزی قرارگاه رمضان در پهنه دفاع مقدس بود، به گفت‌وگو با سردار رضا افروز از اعضای کادر فرماندهی این قرارگاه پرداختیم تا هرچه بیشتر با عملکرد یکی از عجیب‌ترین و شگفت‌انگیزترین قرارگاه‌های دفاع مقدس آشنا شوید.

فکر تأسیس قرارگاه رمضان از کجا رقم خورد؟
بعد از عملیات‌های والفجر مقدماتی و 1 جبهه‌های جنوب به نوعی قفل شدند و برای انجام عملیات بزرگ بعدی که همان خیبر بود، زمان نسبتاً زیادی فاصله داشتیم. لذا برای اینکه جبهه‌ها از دور تک نیفتند و همچنان تحرک در میان رزمنده‌ها و جبهه‌ها حفظ شود، فرماندهان به این نتیجه رسیدند که باید یکسری عملیات‌های ایذایی و محدود خصوصاً در جبهه میانی و شمالغرب انجام شود. این کار مزایایی داشت که کمک به توسعه امنیت داخلی کردستان از جمله آنها بود. دیگر اینکه با انجام عملیات در غرب و شمالغرب، تمرکز دشمن در مناطق استراتژیکی مثل بصره و العماره کم می‌شد و به ناچار عراقی‌ها باید بخشی از نیروهایشان را به جبهه‌های تازه گشایش شده منتقل می‌کردند. بنابراین قرارگاه رمضان در تهران به فرماندهی مرتضی رضایی تشکیل شد و کمی بعد قرارگاه مقدم رزمی آن در مریوان به فرماندهی سردار محمدرضا نقدی شکل گرفت.

چه مأموریت‌هایی برای این قرارگاه تعریف شده بود و وجه تسمیه آن به رمضان چه بود؟
رمضان دو مأموریت عمده داشت. یکی ساماندهی مردمی در کردستان عراق یا هر نقطه‌ای که بشود از پتانسیل مردم و معارضان عراقی استفاده کرد. دوم به کارگیری و عملیاتی کردن یگان‌های نامنظم مردمی علیه رژیم بعث و تبدیل آنها به یگان رزم نامنظم. قرارگاه رمضان در ماه رمضان سال 62 تشکیل شد و شاید یکی از علت‌های نامگذاری‌اش به رمضان همین موضوع بود. این قرارگاه به محض تشکیلش، به سرعت با احزاب معارض عراقی ارتباط برقرار کرد و حتی با هماهنگی معارضان، اقدام به تشکیل احزاب متعددی کرد و از گروه‌ها و احزابی که با آنها ارتباط داشتیم می‌توانم به حزب دموکرات کردستان عراق، اتحادیه میهنی کردستان که مشرف به ارتفاعات سلیمانیه عراق بودند، حزب سوسیالیست کردستان عراق، حزب‌الله کرد و حزب اتحاد اسلامی (اخوانی‌های کرد) اشاره کنم. اینها که گفتم در جبهه شمالی بودند. در پیرانشهر هم تشکیلات لشکر اسلامی توسط ابواسامه که به او مهندس عباس شُبک هم می‌گفتند تشکیل و اداره شد. عباس شُبک از بچه‌های دورگه کرد و عرب و شیعه و سنی بود. حزب علامی اسلامی هم در حلبچه یا دشت زور تشکیل شد که بعدها به حزب بزرگی تحت عنوان حرکت اسلامی تبدیل شد. یادم است یک گروه دیگر هم در ارتفاعات شاخ شمیران تشکیل شده بود که مربوط به کردهای فیلی (شیعه) می‌شد. در جبهه‌های جنوب هم سه یا چهار حزب شیعه به وجود آمدند. البته برخی از آنها مثل حزب الدعوه از قبل وجود داشتند و قرارگاه رمضان ارتباطش را با آن افزایش داد. از احزاب جنوب هم می‌توانم به حزب‌الله در العماره،  مجلس اعلای انقلاب اسلامی که شهید محمدباقر حکیم در رأسش بود و همین حزب الدعوه اشاره کنم که نیروهایش تنها در جنوب نبودند و در جبهه‌های غرب و شمالغرب هم تردد داشتند. حزب منظمه الاسلامی هم در مناطق شیعه نشین فعالیت می‌کرد.

رمضان یک قرارگاه مرکزی بود یا اینکه خودش هم زیرمجموعه‌هایی داشت؟ از ابتدای کار تشکیل قرارگاه بگویید. 
زمان فرماندهی آقای نقدی، رمضان سه، چهار قرارگاه فرعی داشت. قرارگاه نصر در نقده، فجر در جنوب، یک قرارگاه در باختران و خود قرارگاه مقدم رزمی رمضان که در مریوان قرار داشت. کمی بعد سردار ذوالقدر فرمانده قرارگاه رمضان شد که در زمان ایشان قرارگاه‌های فرعی به پنج تا افزایش یافتند. کار ما آن اوایل فقط جذب و ساماندهی و آموزش نیروها بود و بعد از حدود پنج ماه وارد فاز عملیاتی شدیم. عملیات قادر اولین تکی بود که در آن شرکت کردیم و بخش غیر‌منظم آن بر عهده قرارگاه رمضان بود. در نتیجه اقدامات ما، نیروهای عراق از جنوب به غرب و شمالغرب آمدند و فرماندهان به هدف اولیه‌شان که تجزیه نیروهای دشمن بود، دست پیدا کردند. وقتی عراقی‌ها به جبهه‌های تازه تشکیل شده شمالغرب آمدند، اهداف نظامی برای ما که نیروی جنگ‌های نامنظم بودیم ایجاد شد. 

سمت شما در قرارگاه رمضان چه بود؟ 
من فرمانده قرارگاه نصر بودم که مقرش در شهر نقده بود.
قاعدتاً برای اینکه با مردم عراق ارتباط بگیرید یا عملیات برون‌مرزی انجام دهید ناچار بودید به عمق خاک دشمن نفوذ کنید، این کار باید خیلی سخت صورت گرفته باشد؟
همینطور هم بود. در بهمن سال 62 قرار شد بنده به همراه سردار نقدی و چند نفر دیگر از همرزمان برای اولین بار به عمق خاک عراق برویم و خودمان را تا مرزهای سوریه برسانیم. ما باید از منطقه اشنویه وارد خاک عراق می‌شدیم. یادم است برف سنگینی باریده بود و یکی، دو روز پشت مرز ماندیم و نتوانستیم کاری انجام دهیم. عاقبت توسط یک بالگرد تا دره لولان عراق رفتیم. این دره پر از عناصر ضد انقلاب مثل چریک‌های فدایی، کومله، دموکرات و... بود که وقتی هلی‌کوپتر ما می‌خواست روی زمین بنشیند، قصد داشتند با یک قبضه کالیبر50 به طرف ما تیراندازی کنند که مسلسل‌شان یخ زده بود و موفق نشدند. بعد به دلیل اینکه برف زیادی باریده بود، خلبان مجبور شد با فاصله روی زمین بایستد و از همانجا پایین پریدیم. بعد برنامه‌ریزی کردیم چطور چند ده کیلومتر تا ارتفاعات جبل متین برویم. ابتدا به منطقه حیات رفتیم، بعد به بارزان و موصل، بعد هم به جبل متین رسیدیم. در واقع سه تا استان عراق را طی کردیم تا به آنجا رسیدیم. مأموریت ما شناسایی زمین، اهداف و مراکز حساس دشمن و برقراری ارتباط با سران عشایر بود. بلندی‌های جبل متین مشرف به پل ابراهیم خلیل و جاده ترانزیتی شمال عراق به ترکیه بود. این جاده نزدیک مرز سوریه، ترکیه و عراق قرار داشت و نقش حیاتی در اقتصاد عراق بازی می‌کرد. پیاده‌روی ما حدوداً دو ماه و نیم طول کشید تا دوباره به ایران بازگشتیم.

چطور دشمن از وجود شما مطلع نشد؟ 
خب ما با احزاب معارض ارتباط داشتیم و از طرفی هرجا می‌رفتیم قبل از هرکاری لباس‌های محلی آنجا را تهیه می‌کردیم و می‌پوشیدیم. حاکمیت بعثی‌ها در شمال و خصوصاً مناطق کردنشین ضعیف بود. بنابراین می‌شد در پوشش‌های مردمی مخفیانه در شمال عراق تردد کرد. البته خطرات بسیاری هم داشت و از طرفی برخی از احزاب مثل حزب شیوعی (از گروه‌های چپ و کمونیست) قصد داشتند ما را از بین ببرند. یا حزب دموکرات عراق نمی‌خواست ما با مردم عادی ارتباط بگیریم. اما ما کار خودمان را می‌کردیم و علاوه بر ارتباط‌گیری با مردم، در آن سفر طولانی شناسایی‌های خوبی انجام دادیم. بعدها برخی از قرارگاه‌های امن و ایستگاه‌های صلواتی‌مان را در همان ارتفاعات جبل متین و جاهای دیگر مثل بارزان و پندرود در شمال موصل، حیات در شمال استان اربیل و. . . راه‌اندازی کردیم. البته عین همین کار شناسایی و ارتباط‌گیری‌های مردمی را سایر رزمندگان قرارگاه رمضان در مناطق دیگر مثل سلیمانیه، شاخ شمیران، حلبچه، سید صادق، العماره و. . . انجام می‌دادند و قرارگاه رمضان کل مرزها را پوشش می‌داد.

ارتباط‌گیری با معارضان عراقی همان کاری بود که بعثی‌ها اوایل جنگ در مناطقی مثل کردستان و خوزستان ما انجام داده بودند؟
بله، با فعالیت قرارگاه رمضان و تقویت گروه‌های معارض عراقی، کار به جایی رسید که کردستان عراق برای نظامیان بعثی کاملاً ناامن شد. آنها تنها روزها به منطقه تسلط داشتند و شب‌ها هر کدام از واحدهای عراقی تنها به فکر حفظ پایگاه خودش بودند. در خیلی از مواقع نیروهای معارض عراقی یا رزمندگان خود قرارگاه رمضان به دژبانی‌ها و مقرهای دشمن حمله می‌کردند و تلفات و خسارت زیادی به آنها وارد می‌شد.

یکی از عملیات‌های شگفت‌انگیزی که توسط قرارگاه رمضان انجام گرفت، ظفر5 است که طی آن رزمندگان 200 کیلومتر به خاک عراق نفوذ کردند. از این عملیات بگویید. 

ظفر5 در منطقه سرسنگ صورت گرفت. عرض کردم که با وجود شناسایی‌های خوبی که در شمال عراق صورت گرفته بود، ما رفته رفته توانستیم پایگاه‌های امنی را در مناطق مختلف ایجاد کنیم. این پایگاه‌ها جای پایی بودند که رزمندگان می‌توانستند با رفتن به آنها، در کمترین زمان خودشان را به منطقه عملیاتی برسانند. مثلاً وقتی رزمنده‌های حاضر در عملیات ظفر5 می‌خواستند به 200 کیلومتری خاک عراق نفوذ کنند، ابتدا در پایگاه‌های امن موجود در جبل متین رفتند و سپس در زمان مناسب، 30 یا 40 کیلومتر رفتند و به منطقه عملیاتی ظفر5 رسیدند. بعد از عملیات هم ابتدا به پایگاه‌های امن پناه آوردند و بعد به مرور تا مرز خودمان پیاده‌روی کردند.

خود شما هم در ظفر5 حضور داشتید، روند عملیات چطور بود؟
بله، حدوداً یک ماه رفت و برگشتمان طول کشید. به دلیل رعایت اصول امنیتی هر روز نهایتاً 10کیلومتر پیاده‌روی می‌کردیم. گاهی شب‌ها می‌رفتیم و روزها استراحت می‌کردیم و گاهی روزها می‌رفتیم و شب‌ها استراحت می‌کردیم. بستگی به میزان حاکمیت ارتش بعث در مناطق داشت. قرار بود با استقرار در ارتفاعات جبل متین، به جاده ترانزیتی شمال عراق حمله کنیم و آن را برای چند ساعت در تصرف خودمان دربیاوریم. هدف ما ناامن کردن این جاده و انجام عملیات روانی برای دشمن بود. این جاده از حدود ساعت 12 شب آغاز عملیات تا 7 یا 8 صبح کاملاً بسته شد. کلی کامیون حمل سوخت و اقلام را زدیم و بعد که از جاده رفتیم، تا مدت‌ها این جاده ناامن بود و یکی از شاهرگ‌های اقتصادی و ترانزیتی عراق قطع شده بود. در ظفر5 حدود یکهزار رزمنده از سه گردان حضور داشتند؛ یکی گردان شهادت، دیگری گردانی از لشکر پاسداران و یک گردان از تیپ 66هوابرد سپاه و عشایر کرد محلی.

گویا قرارگاه رمضان برای رزمنده‌هایش ایستگاه صلواتی هم می‌ساخت؟
این ایستگاه‌های صلواتی همان پایگاه‌های امنی بودند که برای رزمنده‌ها و همینطور مردم محروم منطقه در ارتفاعات ساخته می‌شدند و خدمات ارائه می‌دادند. گاهی مردم بومی از بمباران یا قهر بعثی‌ها فرار می‌کردند و برای تجدید قوا به ایستگاه‌های صلواتی ما پناه می‌آوردند. ایستگاه‌های صلواتی توسط رزمندگانی ایجاد می‌شدند که دائماً در شمال عراق حضور داشتند. آنها در دهکده‌ها همراه بومی‌ها زندگی می‌کردند و خیلی از مواقع گوجه، خیار، صیفی‌جات و میوه‌های دیگر می‌کاشتند و هر وقت عملیاتی مثل ظفر5 انجام می‌شد، رزمنده‌های شرکت‌کننده را مهمان ایستگاه‌های صلواتی خودشان می‌کردند. ما سعی می‌کردیم در ایستگاه‌های صلواتی از هر لحاظ خودکفا باشیم و نهایتاً اقلامی مثل برنج را از روستایی‌های عراقی خریداری می‌کردیم. حتی آنجا پزشکیار داشتیم. دلیلش این بود که نمی‌خواستیم برای مردم بومی ایجاد مشکل کنیم و فشاری به آنها وارد شود. جا دارد یادی کنیم از شهید رسول حیدری یکی از رزمنده‌هایی که دائماً داخل خاک عراق حضور داشت. شهید حیدری، فرمانده پایگاه امن ما در جبل متین بود. حیدری و رزمندگانی مثل او خیلی وقت‌ها سه ماه داخل عراق می‌ماندند و بعد تعویض می‌شدند. اینها اغلب در غربت بودند و کمتر به خانه برمی‌گشتند. زحماتی که آنها کشیدند باعث می‌شد عملیاتی‌های شگفت‌انگیز ایذایی و عمقی امکانپذیر شوند.
منبع تا شهدا
انتهای پیام/
کد مطلب: 2203