جمعه ۳۰ تير ۱۴۰۲ ۰۳:۱۳
۰
یادداشت؛

و ما ادریک ما گردوغبار؟

دشت سیستان با نزدیک به یک میلیون و پانصد هزار هکتار وسعت با هامون زیبایش، به‌کلی خشکیده است.
و ما ادریک ما گردوغبار؟
به گزارش پهره؛ عباس نورزائی، رئیس کانون جهادگران جهادسازندگی استان سیستان‌وبلوچستان در یادداشتی نوشت: با صدای اذان برخاستم، در را باز کردم تا در حیاط، وضو ساخته به درگاه ارحم‌الراحمین نجوایی کنم، خدای من انگار دیشب همه‌ی خاک خشکیده‌ی هامون را تحویل طوفان ۱۲۶ کیلومتری داده و به او مأموریت داده‌اند تا بالسویه آن را بین مردم سیستان تقسیم کند.

دم‌پایی را از زیر خاک‌ها شناسایی می‌کنم، می‌تکانم و کهنه‌ای می‌کشم و به گوشه‌ی حیاط می‌روم، رد پاهایم چونان رد پای آهویی در برف‌ قابل شمارش است، کف سرویس‌ها، غبار گرفته است، آن‌جا را آب می‌گیرم و جلایش نمایان می‌شود.

 می‌خواهم قرآن را از داخل کمد بردارم، بر روی آن غبار غلیظی نشسته، روی فرش‌ها و ظروف هم همین‌طور.

 به‌هنگام جویدن تکه‌نانی برای صبحانه، صدای قِرِش‌قِرِش ماسه‌های بادآورده مغزم را جلا می‌دهد.

 توی حیاط چشمم به گربه‌ای که آن‌گوشه خوابیده افتاد، یک لایه خاک روی بدن نحیفش کشیده شده بود، با صدای تکاندن پادری، از خواب پرید، انگار سنگینی غبارها را احساس کرده بود، خودش را تکانی داد و اطراف‌اش ابری از غبار ایجاد شد.

 امروز ماسک سه‌لایه را شش‌لایه زدیم و من و خانم، دست به جارو شدیم، اما کمرم و زانوانم درد گرفت، زمختی و چسبندگی این غبارها، چندش‌آور است، احساس ناجوری در انسان ایجاد می‌کند، خانمم می‌گوید دیگر این‌جا جای زندگی نیست، چقدر باید ما خاک‌روبی کنیم، دیسک کمر گرفتیم، نفس‌مان از ریه‌ها بالا نمی‌آید، حق با او بود.

 سری به کانال‌های مجازی و رسانه‌های جورواجور زدم، مقام عالی استانی محیط‌زیست، این گرو‌غبارها را به‌دلیل ریز بودن ندیده‌ است، او شعاع دیدش، کوسه‌ها و قطعات صید شده‌ی آن را در دریای عمان می‌بیند. انگارنه‌انگار که اتفاقی افتاده است!

 چند سال قبل، آخرین گریه را فرماندار زابل بر درد بی‌امان انسان‌ساخته‌ی سیستان کرد، اما او به‌عنوان نماینده‌ی عالی دولت، تنها برای ۵۰۰ هزار نفر جمعیت، دو هزار ماسک را در تلویزیون گزارش کرد که توزیع کرده است.

 امروز هیچ فرماندار یا استانداری حتی به حال ما نخندید تا چه رسد به گریه، آن فرماندار در حال ناتوانی، دست‌کم با گریه با ما هم‌نوایی کرد، اما امروز کسی حتی با ما هم‌نوایی نمی‌کند.

 این چه بیماری شومی است که مردم ما گرفتار آن شده‌اند؟ آب هیرمند و هامون به روی‌شان قطع شده است.

 دشت سیستان با نزدیک به یک میلیون و پانصد هزار هکتار وسعت با هامون زیبایش، به‌کلی خشکیده است. 

بخشی از کشاورزان جوان‌تر، مهاجرت کرده‌اند، تعدادی از روستاها رها شده است، کشاورزانِ مانده، هیچ منبع درآمدی ندارند.

در یکی از روستاها پدیده‌ی عجیبی دیدم، کسانی خانه‌های گِلی می‌ساختند، گفتند این‌ها به استان‌های دیگر برای کار مهاجرت کرده بودند، اما آن‌جا وجه‌رهن و اجاره‌ی منزل بالا رفته، به‌ناچار برگشته‌اند و در روستای‌ آباء‌واجدادی خود این‌چنین آلونک‌هایی می‌سازند تا در نهایت ناداری و نکبت، مرگ را انتظار بکشند.

 آن‌گاه که امام‌مان خمینی راحل(ره)، برای اسلام، احساس خطر کرد، فرمودند: «قلب من در فشار است.»‏، ‌‌‏ای سیاسیون ایران! من اعلام خطر می کنم. ‌‌‏ای بازرگان ایران! من اعلام خطر می‌کنم. ‌‌‏ای علمای ایران! ای مراجع اسلام! من اعلام خطر می‌کنم.» ‏ ‌‏

«والله گناه‌کار است کسی که داد نزند، والله مرتکب کبیره است کسی که فریاد نزند»‏ ‌‏«ای سران اسلام به داد اسلام برسید. ای علمای نجف به داد اسلام برسید»‏

و اینک ما به‌عنوان یک مسلمان ایرانیِ سیستانی، با تأسی از ایشان، همان فریاد را برمی‌آوریم که به داد سیستان برسید. 

پیامبر اسلام(ص) فرمود هرکسی این فریاد را بشنود و اقدامی نکند، مسلمان نیست. 

انتهای خبر/
کد مطلب: 430567
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *